وبلاگicon
وبــلاگ خــــــــاطـــــرک
دو شنبه 30 دی 1398برچسب:دل نوشته- خاطرات-اس ام اس -شارژ-عاشقانه- جوک-جک داستان خنده دار,  19:6
خاطرات دوران خدمت سربازی
 این مطلب مخصوص اعضا می باشد

برای مشاهده این گونه مطالب باید با نام کاربری خود وارد شوید و یا ثبت نام کنید.

اگر عضو سایت هستید لطفا از طریق فرم زیر وارد شوید:

نام کاربری:
رمز عبور:

اگر عضو سایت  نیستید توسط فرم زیر میتوانید به سرعت ثبت نام کنید:
نام کاربری:
رمز عبور:
تکرار رمز عبور:
ایمیل صحیح و معتبر:
کد تصویری را وارد نمایید:
نام (اختیاری):
وب سایت (اختیاری):
جنسیت (اختیاری):
مرد        زن عدم نمایش
تاریخ تولد (اختیاری):
روز ماه سال
عکس/تصویر پروفایل شما(اختیاری):
ای دی یاهو (اختیاری):
شماره تلفن(اختیاری):
شهر(اختیاری):
توضیحاتی درباره خود (اختیاری):

نظرات شما عزیزان:

reyhane
ساعت21:00---11 بهمن 1392
وااااای خیلی باحال بود

ساسان
ساعت17:54---10 بهمن 1392
سلام دوست عزیز
از بیکاری خسته شدی مگه نه؟؟؟
دوست داری از اینترنت پول دربیاری مگه نه؟؟؟
از بیهوده گشتن توی اینترنت خسته شدی؟؟؟؟
به نظر من بیا به وبلاگ زیر و توی پیکوباکس عضو شو و روزی 450 الی 500 تومن دربیار
بی نظیره—الان من دارم فعالیت میکنم و به شما هم توصیه میکنم که حتما ثبت نام کنید
Taabligh.lxb.ir
بای


ملیکا
ساعت20:03---4 بهمن 1392
حقته حقته
پاسخ:واااااااا دلت میاد


reyhane
ساعت19:50---1 بهمن 1392
بچه که بودم مامانم میخواست از خونه بره بیرون که یهو تا پاشو از پله گذاشت پایین میفته و پاش پیچ میخوره اونقدر پاش درد میکرده که فکر میکرده شکسته جوری که نمیتونست راه بره و هر موقع میخواست جایی بره باید کمکش میکردیم تا اینکه یه روز داشت تلوزیون نگاه میکرد منم شیطونیم گل کرده بود و خواستم بترسونمش رفتم پیشش و دیدم یه پشه رو بالشش بود یهو داد زدم مامان سوسک دیدم مامانم مثه فشنگ از جاش پرید و دووید منم ک شوکه شده بودم فکر نمیکردم اینقدر بترسه و از اینکه نمیتونست راه بره چ جور پا شد و دویید از یه طرفم داشتم از خنده میمردم تا تونستم خندیدم مامانمم عصبانی شده بود و اولش داد و بیداد کرد وقتی دید دلش خنک نمیشه سعی کرد جور دیگه تلافی کنه هههه البته اون موقع فرار کردم از ترسم غافلگیرم کرد و خوردم کتک و ههههههه ولی زورش نمیرفت چون پاش درد میکرد خوشبختانه زیاد کتک نخوردم / از اون روز تا الان هر وقت یادم میاد بهش میگم و اونم دوباره فوشم میده و میخنده ههههههههه

افسانه افسونگر
ساعت12:45---1 بهمن 1392
داداشي حقت بود خوووووووووو
پاسخ:چـرا حقم بود من به این خوبی


reyhane
ساعت20:49---30 دی 1392
تو مهتابي تو بي تابي

تو روشن تر ز هر آبي

تو خوبي پرز احساسي

ولي من خسته و تنها



و شايد سرنوشت اينست

و شايد سهم من اينست

و شايد ها و بايد ها .......



و اينک در دلم گرماي عشق توست

که چون خورشيد هستي سوز ميماند

که جان مي بخشد و گرمي ولي ناگاه مي ميرد


حمیدرضااحمدی
ساعت19:43---30 دی 1392
سلام.دوست عزيز.
خسته نباشي،
وبلاگ قشنگي داري.
----------------------
تبادل لينک مي کني؟
اره!
ابتدا وبلاگ ما را با
عنوان:
.::دنياي عجيب ققنوس::.
و
آدرس: http://www.ghoghno3.ir

لينک کنيد سپس با مراجعه به وبلاگ دنياي عجيب ققنوس از منو هاي سمت چپ از بخش "تبادل لينک خودکار" لينک خود را ثبت کنيد.لينکتان به طور خودکار در قسمت لينک دوستان دنياي عجيب ققنوس قرار ميگيرد.

راستي تبادل بنر چي! مي کني؟
اگر اره به اين صفحه مراجعه کن:
http://ghoghno3.ir/page/ads

پشاپيش از همکاري شما دوست عزيز سپاس گزارم.

موفق باشيد.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: